4نینجا

غضنفر كارت اينترنتش تموم ميشه مياندازه تو آب جوش!

 

چطور متوجه بشیم که تنبل هستیم:
1- درس نخوندن در طول روز
2- احساس پشیمانی شدید
3- درس نخوندن در طول شب

 

دعای بعد از نماز غضنفر : خدایا ما را تا نمرده ایم از دنیا مبر !

 

به غضنفر زنگ میزنن میگن پاشو بیا روستا بابت مرده.غضنفر می گه نه شما دروغ میگین حتما یک اتفاقی افتاده شما نمی خواین به من بگین!!!


 

غضنفر ميره تهران سوار تاكسى ميشه ميبينه هركى پياده ميشه يا ميگه گوشه كنار ، يابغل منو پياده كنيد! غضنفر هول ميشه ميگه همين كنار منو بغل كنيد !

 

 

غضنفر دچار کمبود محبت شدید میشه و میگه: نون هم نشدیم یکی از روی زمین ورداره بوسمون کنه

از خسیسه میپرسن: شیرین تر از عسل چی خوردی؟
میگه: ترشی مجانی!!!

 

احمد: مامان! اجازه می دهی بروم با اکبر بازی کنم؟
مادر: نه پسرم، اکبر بچه خوبی نیست. آدم باید همیشه با دوست بهتر از خودش بازی کند.
احمد: پس اجازه بدهید اکبر بیاید با من بازی کند!پسر كوچكى از مادرش پرسید: وقتى كه من به دنیا آمدم تو كجا بودى؟
در بیمارستان عزیزم.پدرم كجا بود؟ البته در دفتر كارش. پدربزرگ و مادر بزرگ؟ خانه خودشان، كجا مى‏خواستى باشند؟
پسر بچه غرغر كنان گفت: همیشه همین طور است، هر وقت به خانه مى ‏آیم، كسى نیست .

 

 

میدونین کره ایها اسم بچشون رو چجوری انتخاب میکنن؟ از بلندی یه ظرف میندازن پایین صدای همونو میذارن اسم بچشون مثل: دنگ دینگ دونگ یا دونگ دینگ دانگ

مردی تعریف می کرد که با دو دوستش به جنگل های آمازون رفته بود و در آنجا گرفتار قبیله زنان وحشی شدند و آنها دو دوستش را کشتند.
وقتی از او پرسیدند چرا تو زنده ماندی، گفت: زن های وحشی آمازون از هر یک از ما خواستند چیزی را از آنها بخواهیم که نتوانند انجام بدهند.
خواسته های دو دوستم را انجام دادند و آنها را کشتند. وقتی نوبت به من رسید به آنها گفتم: لطفا زشت ترین شما مرا بکشد!

زنان به خوبی مردان میتوانند اسرار را حفظ کنند ولی به یکدیگر می گویند تا در حفظ آن شریک باشند !

معلمي در كلاس علوم از دانش آموزي پرسيد:« با ديدن پاي اين حيوان، نام حيوان را بگو.» دانش آموز هر چه به پايي كه در دست معلم بود نگاه كرد، نتوانست پاسخ دهد.
معلم پس از مدتي گفت: «بگو اسمت چيه تا برايت يك صفر بگذارم.» دانش آموز پايش را از كفش درآورد و گفت: «خب، شما هم از روي پاي من بگوييد اسمم چيه.»

 

یه روز یه پسره به دختره می گه با من ازدواج می کنی؟ دختره می گه نه! و پسر یک عمر با خوبی و خوشی زندگی می کنه!

 

 

اولی: بگو ببینم، اگه توی خیابون یه نفر یه حیوانی رو گرفته و داره می زنه، و من برم جلو و از این کارش ممانعت کنم، به این کار چی می گن؟
دومی: حس برادری!

 

 

به بابام میگم تیغ اصلاح داری؟ میگه نه برو بیرون بخر. نون هم بخر. یه سر برو تا اون داروخانه شبانه روزیه یه قرص معده بخر. میوه هم بگیر که عصر مهمون داریم.
گفتم نه احساس میکنم یه ته ریش بهم میاد.

 

يارو با ماشينش ميزنه به يه مغازه ، به مامور پول ميده ميگه يه کاري کن مغازه مقصر باشه

 

دکتر از فری خوشحال ميپرسه: اين همه قاشق تو شکم تو چيکار ميکنه؟!!
ميگه: خودتون گفتين روزي يه قاشق بخور

 

سوال کنکور خنگولها ، اسب سفيد رستم چه رنگي و مال کي بود ؟
جواب خنگول : مشکي و مال زورو بود!!..!!

 

 

غضنفر به باباش میگه: بابا چرا فقط برا ما جک میسازن ؟
باباش میگه: یه قابلمه بیار تا بهت بگم بعد بابا مزنه ته قابلمه تق تق تق
غضنفر میگه :کیه
باباش: فهمیدی چرا ؟؟؟
حالا این قابلمه را بگیر تا من برم در و باز کنم !

 

پنج دادش یه تاکسی میخرن بعد یک ماه ورشکست میشن میدونین چرا ؟ چون پنج تایی با هم میرفتن مسافر کشی !

بنده خدا داشته چایی هم میزده، میبینه خیلی شیرین شده، یه دور بر میگرده!

 

 

سوال امتحانی تو شهر خنگول : احمدشاه قاجار را فقط نام ببرید.

اسی جُلبک با عجله میره پیش دکتر و مگه: سلام دکتر! زود بیا، آپاندیس زنم درد گرفته .
دکتر می گه: من که یک هفته پیش آپاندیس زنتو عمل کردم ! مگه میشه یک زن دو تا آپاندیس داشته باشه؟
اسی میگه : نه، ولی یک مرد که می تونه دو زن داشته باشه.

 

اسی جُلبک تو عروسيش گم ميشه ، دنبالش ميگردند مي بينند رفته تو ميني بوس جا گرفته!

 

تو بهشت هر وقت انگشت کوچیکه ی پات میخواد بخوره به پایه ی مبل
پایه ی مبل جا خالی میده !

 

جاسم با ماشینش میزنه به یه مغازه
به مامور پول میده میگه یه کاری کن مغازه مقصر باشه !

 

یه روز کاغذ می خوره تو سر حیف نون. حیف نون جا در جا می میره! کاغذ رو بر می دارن نگاه می کنند، می بینن توش نوشته: دو تا آجر !!!


 

یارو تو روزنامه يك آگهي استخدام ميبينه كه "به يك مهندس كامپيوتر مجرب و باسابقه نيازمنديم". خلاصه فرداش كت شلوار ميپوشه و تيپ ميزنه و ميره واسه مصاحبه.
اونجا مدیر پرسنلی ازش ميپرسه: شما مدركتون از كدوم دانشگاهه؟ یارو ميگه: من مدرك ندارم كه! مدیره تعجب ميكنه، ميگه: پس حتماٌ سابقة كارتون زياده... قبلاٌ تو كدوم شركت كار ميكردين؟ یارو ميگه: والله من شركت مركت نمی شناسم! پدر مرحومم يك سوپرماركت داشت، منم همونجا كار ميكنم!
مدیره شاكي ميشه، ميگه: مردك! تو اصلاٌ بلدي كامپيوتر رو روشن كني؟! طرف ميگه: والله نه! مرده قاط ميزنه، ميپرسه: پس اومدي اينجا چه غلطي بكني؟!
یارو ميگه: ايلده من فقط اومدم بگم كه دور من يكي رو بايد خط بكشيد!

 

 

از اشعار سهراب سپهري مي توان نتيجه گرفت :
‌1. سهراب زن ذليل بوده (زندگي شستن يك بشقاب است)
2. سهراب شب ها جاشو خيس مي كرده (زندگي تر شدن پي در پي)


 

یک روز ملا نصر الدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد. الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت. ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت کرد.
ملا نمی دانست که خر از پله بالا می رود، ولی به هیچ وجه از پله پایین نمی آید. هر کاری کرد الاغ از پله پایین نیآمد. ملا الاغ را رها کرد و به خانه آمد که استراحت کند. در همین موقع دید الاغ دارد روی پشت بام بالا و پایین می پرد. وقتی که دوباره به پشت بام رفت، می خواست الاغ را آرام کند که دید الاغ به هیچ وجه آرام نمی شود. برگشت.
بعد از مدتی متوجه شد که سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف چوبی آویزان شده، و سرانجام الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد!
ملا نصر الدین با خود گفت لعنت بر من که نمی دانستم اگر خر به جایگاه رفیع و بالایی برسد هم آنجا را خراب می کند و هم خودش را از بین می برد.

 

 

مردی با اسلحه وارد یك بانك شد و تقاضای پول كرد وقتی پولها را دریافت كرد رو به یكی از مشتریان بانك كرد و پرسید: آیا شما دیدید كه من از این بانك دزدی كنم؟
مرد پاسخ داد: بله قربان من دیدم سپس دزد اسلحه را به سمت شقیقه مرد گرفت و اورا در جا كشت او مجددا رو به زوجی كرد كه نزدیك او ایستاده بودند و از آنها پرسید آیا شما دیدید كه من از این بانك دزدی كنم؟
مرد پاسخ داد : نه قربان. من ندیدم اما همسرم دید!!

 

سربرگ انشای حیف نون: "به نام خدایی که هرچه می کشیم از اوست"

ضرب المثل بنزینی:
۱- بنزین دیدی ندیدی
۲- بنزین زرد برادر گریسه
۳- با بنزین بنزین گفتن ماشین روشن نمیشه
۴- به اندازه بنزینت گاز بده
۵- بنزین همسایه اورانیومه
۶- بنزین حقه
۷- از این حرفا بوی بنزین میاد

 

غضنفر ميخواسته بره بهشت زهرا، ‌گل گيرش نمياد كمپوت مي‌بره !!!

 

جاسم ساعتش خراب ميشه . باز ميکنه توشو ميبينه يه دونه مورچه مرده . با خودش ميگه : اي بابا ميگم آآآآآ راننده مرده !


 

 

در مسابقات "انجام حركات خركى" در شهر غضنفر خود "خر" در مرحله مقدماتى حذف شد!

 

يه ضرب المثل چيني مي گه: اگه از دوران مجردي لذت نمي بري، ازدواج کن ! اون وقت حتما از فکر کردن به دوران مجرديت لذت مي بري !

 

به ۲۰۶ صندوقدار ميگن چه احساسی داری؟ميگه احساس جنيفر لوپزی

 

یارو میره خواستگاری. بعد که دختره رو می‌بینه ازش می‌پرسن: خوب چطوره؟ پسندیدی؟
میگه: اینجوری نمیشه. یه محرمیتی چیزی بخونین، درست و حسابی ببینمش.
اونا رو محرم می کنن و یارو حسابی می‌بینش.
ازش می‌پرسن: خوب بالاخره پسندیدی؟
جواب میده: نه! دماغش خیلی بزرگه!

 

می ری زن بگیری می گن خونه داری؟ می ری مسکن مهر ثبت‌ نام کنی می گن زن داری؟

 

 

به دختر عموم می گم تو مهد چی یاد گرفتین؟ می گه حدیث! می گم یکی شو بگو ببینم. می گه: النکاح سنتی!

 

دختر خاله ام معلّم بود. می گفت یه بار تو امتحان جغرافیا سؤال دادم: "آیا می دانید طولانی ترین رود ایران چه نام دارد؟"
یه شاگرد هم تو ورقه اش نوشته بود "بله".
پ.ن: نمره شو داده بود به بچه.

دوست دختر حیف نون بهش می گه یه حرفی بزن تا قلبم وایسه، حیف نون بعد از کمی فکر می گه: "داداشت پشت سرته!"


 

 

 

سربازی واسه پسرا مثه حاملگی واسه زناست.
هر دو ظاهرتو خراب می کنه و هر کی میبیندمون میپرسه چند ماهته؟


 

یه آقایی که دکترای ریاضی محض داشته، هر چقدر دنبال کار می گرده بهش کار نمیدن!! خلاصه بعد از کلی تلاش، متوجه میشه شهرداری تعدادی رفتگر بی سواد استخدام می کنه!! میره شهرداری خودش رو معرفی می کنه و مشغول به کار میشه…! بعد از دو سه ماه میگن همه باید در کلاسهای نهضت شرکت کنید!


 

 

3 قانون طلایی قوانین فوتبال دیدن
اگه همه ی بازی رو ببینین , ۰-۰ میشه!
اگه بازی رو نبینی , بالای ۲ گل داره
اگه وسطش بری دستشویی , همون لحظه گل میزنن

 

یکی جبهه بوده از هر طرف خمپاره می یومده .یکی داد می زنه می گه : سنکر بگیرید .یارو از اون ور می گه : واسه من بربری بگیرید!
" جوک واقعی "

 

یارو سر كنكور يه كم فكر ميكنه مغزش رگ به رگ ميشه....


 

 

 

شاباش چيست؟
حركتى است محترمانه براى وحشى كردن شخص در حال رقص



 

 

مادر: احمد! اگر من به تو ۱۰ تا بادام بدهم که آنها را به طور مساوی با جواد تقسیم کنی، چند تا به او می دهی؟
احمد: سه تا!
مادر: ببینم! مگر تو حساب کردن بلد نیستی؟
احمد: چرا مامان من بلدم، ولی جواد که بلد نیست!


 

حیف نون می ره کتابخونه، داد می زنه یه ساندویچ بدین با سس اضافه.
آقاهه بهش می گه: آقا! اینجا کتابخونه هست.
حیف نون می گه: ببخشید… بعد یواش در گوش آقاهه می گه: یه ساندویچ بدین با سس اضافه!

 

مادر : علي بيا اسفناج بخور آهن دارد
علي : آخر مادر جان الان آب خوردم مي ترسم زنگ بزنم

 

مشتری: این کت چنده؟
فروشنده: ۱۰۰ هزار تومان
مشتری: وای! اون یکی چنده؟
فروشنده: وای وای!!

 

يارو داشته دنبال جاي پارك مي گشته اما پيدا نمي كرد! در همون حال گشتن به خدا ميگه: خدايا اگه يه جاي پارك برام پيدا كنيا من نماز مي خونم، روزه مي گيرم كه يه دفعه يه جاي پارك مي بينه و به خدا مي گه! خدا جون نمي خوادخودم پيدا كردم !

 

از یه کچل می پرسن اسم شامپوت چیه؟ می گه من شامپو لازم ندارم از شیشه پاک کن استفاده می کنم!

 

وقتی کسی ناراحتت می کنه 42 تا ماهیچه استفاده میشه تا اخم کنی! اما فقط 4 تا ماهیچه لازمه که دستت رو دراز کنی و بزنی پس کلش!

 

یکروز یکی میره دستشویی عمومی داشت کارش رو میکرد نگاهش به در توالت افتاد
یه جا نوشته بود : سمت راستت را نگاه کن
سمت راست نگاه می کردی نوشته بود: سمت چپت را نگاه کن
سمت چپ نگاه می کردی نوشته بود پشت سرت رو نگاه کن
پشت سرو نگاه می کردی نوشته بودن: کارتو بکن چرا اینطرف اونطرفو نگاه می کنی

 

حیف نون رو تو ده راه نميدادن سراغ گرين كارت رو ميگرفت!

 

تقلب چیست ؟
یک سری اعمال ننگین در صورت با عرضه بودن واین کاره بودن شخص امتحان دهنده آخر عاقبت خوش وخرمی دارد.
نوعی هلو برو تو گلو

 

دوست حیف نون میره خونشون مهمونی! حیف نون ازش می پرسه کوکوی یه روز مونده میخوری!؟ میگه آره خیالی نیست راحت باش! حیف نون میگه پس برو فردا بیا !


 

موضوع انشا حیف نون به شاگرداش : تا به حال احساس غیرقابل توصیفی داشته اید؟ آن را توصیف کنید

 

 

بار الها!! یه سیب بود همش!! اگه آناناس بود میخواستی کجا تبعیدشون کنی؟؟؟

 

یارو کفه دستش میخاره میگه پول داره میاد، گوشش میخاره میگه دارن پشتم حرف میزنن، کفه پاش میخاره میگه پول داره میره، کثیفی بابا جون کثیفی، برو حموم !

 

ميازار موري که دانه کش است که جان دارد و جانم به قربانت ولي حالا چرا عاقل کند کاري که باز آرد به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزي ز سر سنگ عقابي به هوا خواستن توانستن است!

 

پسره: من تا ۲۵ سالم نشه ازدواج نمیکنم
دختره: منم تا ازدواج نکنم ۲۵ سالم نمیشه


 

 

اگه گفتین پس از مرگ مدیرعامل گوگل ( البته بعد از صد و بیست سال! ) به فرزندش چی می‌رسه ؟ ...- گوگل ارث !

 

یارو داشته شامپو رو بدون آب میمالیده رو سرش، میگن چرا بدون آب؟ میگه آخه روش نوشته برای موهای خشک!!


 

حق حیف نون رو ميخورند ميگه عيبى نداره واگذارتون ميكنم به كليداسرار

 

يه روز حیف نون ميره استخر، آهنگ تايتانيك ميزارن غرق ميشه !

 

جاسم باباش میمیره، بهش میگن: مراسم میگیری؟ میگه: نه میریم مشهد!!

 

آشپزی سامان گلريز:
ماهیتابه چدنی دسینی رو می گذارید روی گاز پنج شعله سامسونگ که با ضمانت سام سرویس عرضه میشه. کمی روغن لادن دوست تو و من رو بریزید توش. یا اینکه می تونید از کره اطلس طلایی استفاده کنید , دو تا هم تخم مرغ تلاونگ بندازید داخلش.
اگر در حین کار خسته شدید از ماساژور شاندرمن استفاده کنید.
همتون رو می سپارم به خدای بزرگ و بیمه سینا و ایران و دانا

 

 

اگه يه نقطه آبي روي ديوار ديديد كه حركت مي‌كند چيست؟
مورچه‌اي است كه شلوارلي پوشيده !


 

 

باباهه (حواسش نبود که کلاهش سرشه) به بچه اش ميگه برو کلاه من را بيار. بچه ميگه: کلاهت که رو سرته! باباهه ميگه: اه...پس... نمي خواد بري بياريش!


 

يه مرده با زنش سوار ماشين بودن و داشتن مي رفتن ماه عسل، يه خارجيه مي آد و با ماشينش از کنارشون رد مي شه و مي گه: گود مورنينگ. مرده هم در جواب مي گه: مورنينگ گود. زنش ازش مي پرسه؟ تو به اون يارو خارجيه چي گفتي؟ مي گه: هيچ چي، اون گفت: سلام عليکم، منم گفتم: عليکم السلام


 

 

معلم از دانش آموز میپرسه: ناصرالدین شاه چه طوری بر تخت پادشاهی نشست؟
شاگرد: چهار زانو!

غضنفر در کندوی عسل رو برمی داره
میبینه یه زنبوره میگه اِهم


 

 

 

مادر : پسرم ، من دارم مي رم خريد يه وقت به كبريت دست نزني ها ؟پسر : نه مامان جون من خودم فندك دارم

 

 

روزي شاگردي از معلمش پرسيد: آقا چرا بعضي ها ميگن كتاب, متاب يا ماست, پاست و.....
معلم: پسرم اونها سواد مواد ندارند

یارو میره سمعک بخره قروشنده میگه: همه جوره شو داریم هزار تومنی تا 100 هزار تومنی.
یارو میگه هزار تومنی چطور کار میکنه؟
فروشنده میگه : این اصلا کار نمیکنه فقط چیزی که هست وفتی مردم اونو می بینن بلندتر حرف می زنند.

 

 

ميدونى لرها به رنگ صورتى چى ميگن؟
قرمز آسمانى

تا حالا فکر کردید که اگه توماس ادیسون نبود مجبور بودیم تو تاریکی تلویزیون تماشا کنیم؟

 

دختره به دوستش زنگ میزنه میگه , یه پسره دنبام راه افتاده , چیکار کنم؟
دوستش میگه خوب تندتر راه برو!! دختره میگه من دارم تند میرم ولی اون خاکتوسر خیلی یواش راه میره!

 

 

جاسم خسیسه بعد از بیست سال می ره مغازه کفش فروشی می گه:
“ ما باز هم مزاحم شدیم! ”

طرف ميره نونوايی ، يه 5 ريالي ميده به نانوا ، نانوا ميگه : 5 ريالی كه نون نميشه !
طرف ميگه :صداشو در نيار من ماكسی ميليانوس هستم !

 

 

حیف نون همش لباس سياه مي پوشيد.دوستاش ميگن چرا مشكي ميپوشي؟ ميگه آ خه من ختم روزگارم!!


 

به حیف نون ميگن نصف دنبارو بهت ميديم ديگه فوضولي نكن ميگه باشه قبول فقط نصف ديگش رو به كي ميدين؟

 

 

قاسم وجاسم دو تا دختر میبینن ، بهشون میگن اسمتون چیه؟ میگن قاصدک و شاپرک
دخترا میگن اسم شما چیه؟ میگن قاسمک و جاسمک.


 

 

از بلال حبشی میپرسن اسمت چیه؟ کلاس میذاره میگه ذرت مکزیکی


 

 

به خدا قسم اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم قرار دهید، اونوخ چاییمو با کدوم دست بخورم ؟


 

 

یارو داشته هلو میخورده به وسطش که رسید گفت ای ول گردو هم داره

 

معلم: بگو ببینم... اگه توی خیابون یه نفر یه خری رو گرفته و می زنه، و من برم جلو و از این کارش ممانعت کنم، به این کار چی می گن؟ شاگرد: آقا اجازه، حس برادری

 

 

يه خودكار قرمز برادرش ميميره،تا چهل روز مشكي مي نويسه!

 

دعاي حسن خان:خدايا تا زنده هستيم ما را از دنيا نبر !

 

كابينه زندگی مشترك: زن=وزيرسلب آسايش. شوهر=وزير كار . مادرزن=وزيرجنگ . مادرشوهر=وزيراغتشاشات . خواهرزن=جاسوس دوجانبه . خواهرشوهر=وزیراطلا عات وبازرسی . پدرزن=وزيرارشاد . پدرشوهر=رييس تشخيص مصلحت

 

می گویند یک دقیقه طول می کشد که یک فرد خاص را پیدا کنید، یک ساعت طول می کشد که او را تحسین کنید، یک روز تا دوستش بدارید و یک عمر تا فراموشش کنید.

 

اگر در شبی تابستانی صدای کف زدن به گوشتان رسید ، صدای بزن و بکوب و پایکوبی نیست!
آگاه باشید که یکی از ابنای بشر دست خالی به نبردی تن به تن با پشه و انبوه دژخیمان خونخوار رفته است!

 

حسن خان در امتحان رانندگی شرکت میکنه ! تابلو بوق ممنوع را میبینه و جواب میده و میگه ساز زدن ممنوع .

 

حسن خان میخواسته نماز بخونه ، میگه : الحمدالله رب العامین ... خدایا سرتو درد نیارم .... ولاالضالین !

 

حسن خان خوابش سنگین بوده ، تختش میشکنه !

 

حسن خان دوپینگ میکنه ، برای اینکه کسی شک نکنه آخر میشه !!

 

حسن خان با کلید گوشش رو تمیز میکنه ، گردنش قفل میشه !

 

اولی: آقای دکتر، من فکر می کنم عینک لازم دارم. دومی: بله حتما! چون این جا مغازه ساندویچ فروشی است!


 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 26 تير 1390برچسب:,ساعت 9:32 توسط رضا.سجاد| |


Power By: LoxBlog.Com